آفتاب و باد


داستان رفاقت باد و آفتاب در آموزنده برای هم

داستان رفاقت باد و آفتاب در آموزنده برای هم

 

روزی باد و آفتاب با دیدن پیر مردی که بالا پوش در تن دارد شرط می بندند باد می گوید من بسیار زود تر از تو می توانم این بالاپوش پیر مرد را از جانش بیرون آورم و آفتاب می گوید نخیر من زود تر از تو بیرون می کنم

آفتاب آهسته و آرام خودش را پشت ابر پنهان می کند, و باد به وزیدن شروع می کند آنقدر سریع و پر خشم می زود که نزدیک است طوفان خشین واقع گردد ولی پیر مرد هر قدر که باد تند و تیز می شود بالاپوش اش را محکم تر دکمه می کند در نهایت باد مایوس شده متوقف می شود.

آفتاب با چهره دوستانه و لب خندان از پشت ابر ها بیرون آمد و به پیر مرد تابیدن گرفت پیر مرد هم بالاپوشی که در تن داشت بیرون کرد آفتاب رو به باد کرد و گفت دوست هیچ کاری با خشونت و تندروی ممکن نیست

  پس معلوم می شود که خشونت راه حل نیست چی بهتر که همه با هم دوست باشیم و خود را برادر و برابر بدانیم مطمئین هستم که در این شیوه باخت را حریف حاصل خواهد کرد و ما برنده خواهد بود

بگذار به یک جمله حرفم را کوتاه نمایم “همه می توانند آفتاب باشند

شهید عبدالخالق هزاره


شهید عبدالخالق در جریان تحقیقاتی که توسط قلاده های دربار صورت گرفته بود علت قیامش را چنین فرموده بودند:
من این قربانی را بخاطر کسانی می دهم که شما آنها را به ناحق شهید کرده اید

شهیدعبدالخالق هزاره فرزند مولا داد که در سالهای 1295 مطابق است به 1916 میلادی در یک فامیل مسلمان و شیعه  تولد شده اصلا از توابع منطقه دایه وفولا (پولاد)  بوده و پدر کلانش بخاطر جبر حکام زمان چون عبدالرحمن مجبور شده دیارش را ترک گفته به مناطق چون دایزنگی بامیان و مناطق غزنی نیز سکونت داشته است. هزاره ها بخاطر حسن نیت و صداقت و تمامی  خصائیل انسانی شان بین اقوام افغانستان کم نظیر اند. از این رو بود که از آغاز جبر های بی سابقه تاریخی در افغانستان این قوم را بشکل خدمتگاران فامیل های ارکائین بلند پایه دولتی می گماشتند و از تمامی حقوق اجتماعی و سیاسی بزور محروم نگهداری می شدند ودر صورت مقاومت توسط نیرو های مسلح حکومت مرکزی کشته می شدند و فامیل عبدالخالق هم از این خدمتگاران دولتی بدور نمانده بودند و به لوگر برای خانواده چرخی منحیث کارگر و دهقان کار می کنند, عبدالخالق هزاره  بخاطر استعدادی که داشت همیشه مودر توجه خانواده چرخی قرار میگرفت از همین رو بود که خانم غلام جیلانی “شاه بی بی ” به عبدالخالق از نگاه یک مادر واقعی می دید و خیلی هم دوستش داشت,نشست و برخاست های عبدالخالق با یک خانواده سیاسی از یک سو وتشویق های کاکایش خداداد از طرف دیگر .عبدالخالق هزاره را در برابر تشنگان قدرت و فاشیستان قومگرا به یک مبارز واقعی مبدل ساخته بود.

 شهید عبدالخالق در ایام کودکی فصاحت و بلاغت خاصی در سخن داشت که در آن زمان خیلی از بزرگ مردان شاید از آن عاجز بودند این  فصاحت و بلاغت اش باعث شده بود که مورد توجه عام و خاص درمجامع قرار گیرد, شهید عبدالخالق از استعداد های خاصی در زمینه ورزش هم برخورداربوده. قراراطلاع و نوشته های مورخین این جوان مستعید بهترین جمناستیک باز و بهترین فوتبالیست هم بوده است. شهید عبدالخالق هزاره فرزند برومندی بود که از جامعه دردمندی قامت بلند کرده بود  با همان درد رشد یافت ولی هیچ گاهی نتوانست با این نا رسائی های جامعه خو بگیرید از این رو بود که این شهیدتاریخ همیشه در کافه که در شور بازار کابل دقیقا مانند  کافه لیلی حیدری مرکز قلم بدست ها, فرهنگی ها و نویسنده های کابل و نقاط دیگر کشور بود بیشتر توانست توجه آنها را جلب کند واز این رو بخاطر استعداد و خلاقیت های که داشت مورد ستایش آنها قرار می گرفت.

گفتم این ابر مرد وابسته به یک جامعه دردمند و محرومی بود جامعه که توسط تشنگان قدرت ,مافیاهای زور و زر به محرومیت گرفته شده بود این حالت رنج آور و رقد بار جامعه همیشه این جوان بادرایت را رنج میداد از همین رو بود که چندین بار قصد می کند که حاکم یاغی و سنگ دل زمانش را سر به نیست نماید. یکبار در مراسم سنگ تهداب گزاری بالای حصار کابل عزم می بندد که متاسفانه موفق نمی شود ولی این ناکامی ها هیچ گاهی باعث تغییر مسیر به هدفش نشد بالاخره به تاریخ16 عقرب سال 1312 هجری شمسی در مراسم اهدای تحایف  برای دانش آموزان معارف که در آن  هم فرزندان یک قوم خاص و بخصوص ارکائین بلند پایده دولتی که عموما متشکل از یک قوم خاص و همیشه کاسه لیسان دربار بودند مورد توجه حکام قرار می گرفتند فرصت را مناسب دیده چهره پلید شاه را با شلیک کردن سه گلوله در پیشانی,دهن و سینه نقش بر زمین کرد. و جامعه را با جان نثاری خود و تمامی دوستان و اقاربش  ذهنیت تازه بخشید. با خون خود و فامیلش به تمامی گفت که در مقابل هر غدار و خون آشام می شود با گذشتن از خون خود و چند تن از اقارب و دوستان جامعه را متغییر ساخت.

بعد از نقش برزمین شدن شاه فرزندش  ظاهر در سن 19 سالگی بر تخت تکیه می زند , ظاهر توسط ارگ نشینان و کاسه لیسان ارگ چون هاشم,طره باز خان و چند تن دیگر حسرت بخشان ارگ عبدالخالق و دوستانش چون محمود و اسحاق و سرمعلیم ایوب و یارانش که همیشه در کافه روی مسائل بحث و گفتگو می کردند  توسط دولتی ها دست گیر و بعد از شکنجه مشقت بار یک تعداد را تحت شکنجه و یک تعداد راهم به دار آویخته جان شان را گرفتند.شهید عبدالخالق هزاره با اینکارش که نه تنها برای جامعه محروم قوم خودش یعنی هزاره انجام داده بود بلکه برای نا برابری در تمامی کشور خواست برای مافیایی زورو زر و قلاده های تشنه قدرت بگوید که اگر کسی بخواهد جلو استبداد را بگیرد می تواند طراح اصلی هر طرح را هم سر به نیست بکند, ولی روی مصلحت ها و احترام به بشریت و انسانیت و اسلامیت نمی خواهند دست بکار بزنند که وحشی های تاریخ افغانستان زده اند. یعنی در حقیقت میخواهند برای همه بگویند که یاغی و وحشی تنها قومی است که در مدت دوصد چند سال در این کشور حکمروایی کرده اند  نه همه اقوام این سرزمین.

روحش شاد و یادش گرامی باد !!!

هزاره های گمنام در افغانستان


نویسنده: محمدعلی فرحت

    مطالعه تاریخی افغانستان در خصوص اقوام و بخصوص قوم هزاره ،  دانستنیهای زیادی را برملا میسازد. و ان اینکه این مردم در درازای تاریخی در افغانستان همواره مورد ستم و تبعیض واقع شده و در اثر ستمگریهای چند صد ساله حاکمان جابر در افغانستان و بخصوص تقابل خصمانه آنها در برابر مردم هزاره بدون شک سبب محرومیت هزاره ها شده است. و در هر برهه تاریخی تا حد ممکن این حاکمان با استفاده از قدرت در دست داشته شان کوشیده اند که سبب نابودی هزاره ها شود که این روند از شدت نهایی در زمان حکومت جابرانه عبدالرحمن برخوردار شده که در نتیجه سبب از بین رفتن بیش از 62 درصد مردم هزاره ها شد.  و هم چنان تمامی زیربنا ها در مناطق هزاره نشین یا کاملا نابود شده و یا غیر استفاده شده است. و مردم هزاره از آن مناطق(مناطق اصلی و بومی شان)  به دامنه کوه های بلند و سرد مجبور به فرار و سکونت شده است.

در همین زمان یک تعدادی زیادی از مردم هزاره ها در اثر جبر حاکم زمان از هویت اصلی خود بخاطر زنده ماندن و از ریشه نابود نشدن، چشم پوشیده و در واقع به هویت جبری و جدید شان یعنی تاجیک و به مذهب دیگر یعنی سنی در آمده اند. این عمل سبب شده که بخاطر ثابت کردن هویت جدید و هم وفادار ماندن به هویت جدیدشان یعنی تاجیک، هزاره های سنی حتی در مواقع خاصی مجبور شده اند که در مقابله با هزاره های که در ریشه مذهبی اصلی شان یعنی شیعه بوده اند قرار گیرد. و در مقابل هم بجنگند و سبب نابودی همدیگر هم شوند.

   این در حقیقت یک درد است، درد که هرگز روح انسانیت را آرام نمیگذارد و سبب میشود که به تمام کسانیکه در دنیا سبب نابودی غرور هویتی مردمی شده اند متنفرشد.

   ولی با انکه این عده از مردم هزاره از هویت شان در زمان جبر و ظلم و هویت کشی جابران زمان، دست به دست هویت دیگر دادند و دل خوش کردند که حداقل در جامه هویت دیگری زنده بمانند، اما بد بختی در آنجا بود که با مردم هزاره های سنی و یا تاجیک های جبری به قسم که باید برخورد میشد، نشد، و در واقع فقد زندگی شان در این لباس نجات یافتند و بس.

  و در هویت جدید(تاجیک) با تمام تعصبات نژادی و تبعیض های موقعیتی برخوردند و با آنکه برای هویت جدید شان خدماتی شایانی داشته اند ولی هرگز به موقعیت های که شایسته و بایسته شان بودند، نرسیدند و در مقابل در بسیاری موارد مورد برخورد کامل دوگانه قرار گرفتند.

در ادامه این گمنامی هویتی امسال(1391) در اثر یک برخورد مردمی در منطقه خنجان ولایت بغلان بلاخره سبب شد که بعد از سالها سکوت و تحمل بلاخره مسئله واضح تر شود و دراثر برخوردهای که در اصل ناشی از برخورد شاگردان مکتب بوده است، مشکل کلانتر شده و به برخوردهای نژادی در این ولسوالی کشانیده شود. که بازهم به مسئله به ریشۀ هویت مردم بومی آن (هزاره ها) که تا آن زمان تاجیک به شمار می امدند میرسد.

   هزاره های گمنام در این منطقه بلاخره از برخوردهای تبعیض آمیز در منطقه و هم بخاطر طرد شدن از صحنه های سیاسی و اجتماعی در منطقه، کاسه صبرشان لبریز شده و در حالیکه اکثریت مردم این ولسوالی را تشکیل میدهند، در مقابل مردمی که بنام سالنگی ها مشهور بوده و در اصل تاجیک میباشند، ایستادگی کرده و مجبور شدند که از هویت شان، حقوق شان و انسان بودن شان دفاع کنند.

   آنها حتی ادعا کرده اند که زمینهای شای توسط مردم سالنگی یا تاجیکهای منطقه، اشغال شده و در تمام عرصه ها با ایشان برخوردهای بیگانه مانند صورت گرفته است. با آنکه این مردم (هزاره ها) در تمام عرصه ها، حتی در انتخابات نیز طرفداری از کاندیداهای کردند که اصالت در هویت جدید شان داشته اند.

   چند سال پیش، گروهی از بزرگان قومی هزاره‌های سنّی مذهب در کابل گردهم آمده بودند، تا تشکلی را ایجاد نمایند که مدافع حقوق این قوم در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باشد.

  بزرگان فوق الذکر عبارت بودند از: مولوی محمد عثمان سالکزاده، وزیر مشاور رییس جمهور و والی پیشین بلخ، جنرال عبدالرشید شجاع از غوربند، استاد محمدیونس طغیان ساکایی، استاد دانشگاه و مولوی اسلام محمدی، عضو پیشین مجلس نمایندگان.

در گردهمایی های که این گروه داشتند، هدف از تاسیس این نهاد، چنین عنوان می‌شد: انسجام و تشکل قومی، مبارزه علیه از خودبیگانگی حاکم در میان هزاره‌های سنّی و دفاع از حقوق آن‌ها.

    آن‌ها بدین عقیده بودند: هزاره‌های سنی که در افغانستان جمعیت قابل ملاحظه ای‌ را تشکیل می‌دهند، به جای آنکه در مسایل مهم ملی و محلی در کنار قوم هزاره بایستند و یا سیاست‌ها و برنامه‌های مستقل خود را داشته باشند، به دلایلی، دچار الیناسیون و از خودبیگانگی شده و «هویت هزارگی» شان را انکار می‌کنند و خودشان را تاجیک می‌پندارند و در صف‌بندی‌های سیاسی و قومی، جانب آن‌ها را گرفته و در انتخابات از نامزدی حمایت می‌کنند که تاجیک باشد.

  در حالیکه در تمام عرصه ها بالمقابل، با آنها برخورد غیر برادرانه شده و فریاد های تبعیض و تعصب آمیز را در مقابل آنها بکار میبرند.

    نخبگان هزاره‌های سنی بدین عقیده‌اند که، این قوم در عصری که سیاست‌ها در افغانستان، قومی شده و پست‌های دولتی بر اساس معیارهای قومی توزیع می‌گردد، تا زمانی که دوباره هویت قومی شان را درنیابند، در استثمار قرار خواهند داشت و روز خوشی نخواهند دید و بحق شان هرگز نخواهد رسیدند. و بنابر این آنها راه حلی را که برای حل این معضل پیشنهاد می‌کنند، آگاهی بخشی و روشنگری است. این‌ها بدین عقیده‌اند که هزاره‌های سنی برای خروج از الیناسیون و از خودبیگانگی، نیازمند فعالیت‌های آگاهی بخش می‌باشند و این از جمله مسئولیت‌های روشنفکران آن قوم است، که باید در این راستا اقدام کنند و برای بازگرداندن هویت این مردم، آنها را مانند برادران شان کمک کرده و یاری رسانند، تا باشد که حقوق از دست رفته شان را با اتحاد و همبستگی دوباره بدست آورده و به اهداف نهایی شان دست یابند.

   اینکه چرا این هزاره ها به،  بی هویتی به سرمیبرده اند در فوق محرومیت های که نصیب این قوم بوده بشکل خلاصه ذکر شد ولی نیاز دیدم که در اینجا قسمتی از یک نامه امیر خون خوار عبدالرحمن را یاد آوری نمایم.

  در یک نامه تاریخی که امیر عبدالرحمن خان، خطاب به قوم درانی، نگاشته است، نیات خود را در مورد هزاره‌ها چنین بیان می‌کند: « شکایت سردار عبدالقدوس خان از جایی است که مردم درانی صدهزار خانوارند و پنجصد الی ششصد تن از راه ایلیت و قومی در هزاره جات رفته باقی همه در خانه ی خود نشسته اند، و اگر چنانکه مرد می بودند و عزت قومی می داشتند از دو خانه یک نفر کمر نبرد به معاونت دولت می بستند، همانا پنجاه هزار مرد جرار می شدند که دمار از روزگار اشرار هزاره کشیده و ایشان را از مملکت افغانستان نیست و نابود می کردند و از امر مکنون خاطر والا که پیشنهاد ضمیر منیر دارد و می خواهد که اراضی و املاک هزاره را بر مردم درانی بدهد آگاه می شدند، زیرا دولت انگلیس قدم تصرف پیش نهاده و “جبلکوژکه” را شکافته موضع “چمن” را که خاک طائفه اچکزایی از مردم درانی است عمارت کرده محل اقامت قرار داده است، که این تصرف و تغاصب دولت مذکوره مر زمین مردم اچکزایی را باعث پایمالی مردم درانی است.

پس در وقتی از پایمالی مأمون و محفوظ خواهند گشت که املاک هزاره را صاحب و قابض شوند. و اکنون مردم دُرانی بر بستر غفلت خوابیده خیر و شر و نفع ضرر خود را نیک نمی‌دانند…»

  اینست که حضور این ستمگری‌ها و جابران حاکم و اندیشه های شوم شان در قبال یک قوم خاص سبب میشود که مردمی از هویت اصلی شان بگذرد و بقا و زندگی شان را در گرو هویت های بیگانه دیده و دها سال در واقع در بی هویتی به سر ببرند. در افغانستان این دسته، همان هزاره‌های سنی امروزند. در این مورد پروفیسور عنایت الله شهرانی در مقاله خود بنام “ هزاره کیست؟“ می‌نویسد: « در زمان امیرعبدالرحمن خان بسیاری مردم هزاره از ترس کشتار و قتل عام‌ها نام و نسب خود را تغییر دادند و از آنست که در مرکز بامیان هنوز مردم به نام‌های ساختگی حیات به سر می‌برند».

هزاره‌های سنی و بازگشت به هویت

   لئون وایسلتیر، نظریه پرداز معروف، پیرامون هویت می‌نویسد: «هویت مانند یک اشتباه است: با وجود آنکه ممکن است با آن مخالفت کنیم، اما نمی‌توانیم از آن فرار کنیم».

   به این ترتیب به تأیید از گفته های او، حادثه خنجان نشان داد، که هزاره‌های سنی نیز به این امر پی برده و در صدد آن هستند که دوباره به هویت گمشده‌ شان برگردند و دیگر خودشان را به هویت دیگر نخوانند و برگردند و به هزاره بودن شان افتخار کنند، و در آرمانهای شهدای بزرگ شان در این راه شریک شده و برای تقویت ملیت شان در بلندای کوه بابا پرچم هویت هزارگی شان را بلند کرده و به روح شهدای شان درود هویتی شدن شان را بفرستند.

و بگویند که اگر تا دیروز زیر ظلم و ستم و استثمار سالنگی ها و همانند آنها قرار داشتند دیگر نمیتوانند و نمیخواهند که از هویت اصلی شان بگذرند و از هزاره بودن شان منکر شوند.

شاید این امر، نتیجه‌ قومی شدن سیاست در افغانستان باشد. چرا که تمام فعالیت های تیم حاکم در حال حاضر در افغانستان قومی عملی شده و تمام برنامه های انکشافی و زیربنایی شان غیرمتوازن میباشد و نیز بدون شک یکی از پیامدهای چند دهه جنگ در افغانستان این بود که سیاست در این کشور، قومی شود.

و همین امر است که امروزه مردم در افغانستان بیشتر ازاحزابی قومی حمایت ‌کنند تا احزاب ملی و تمام شمول، که متعلق به تمام مردم افغانستان و مرکب از اندیشه های ملی قومی باشند. و شاید یک از دلایل تعدد احزاب در افغانستان نیز همین دلیل باشد.

و در ادامه به نظر می‌رسد که اگر این فرایند در افغانستان ادامه پیدا کند، یک‌سری اقوام دیگر نیز دچار تجزیه شده و شاخه‌های قومی بی‌شماری سر بلند کنند.

  ولی در هر حال به امید آن روزی استیم که به آرمان شهدای بزرگ ما در این راه وبابای مردم خود ارزش داده و برای بازگشت به هویت خود و یکی شدن تا حد ممکن تلاش نمایم بدون توجه به اینکه در چی مذهب و دینی گرویده ایم.

فرستنده : محمد رضائی

بهاوی برای باخت شما آنقدر متاثیرم که برای برد نیکپا مسروریم


ورزشکاران افغانستان در المپیک لندن 2012 همرا با مربی کره ای شان در جمع دوستان دیگر کره ای

 عزیزان با عرض تاسف و تاثر برای مغلوب شدن نثار احمد بهاوی درمقابل حریف ارجنتینی اش کریسمیچ  در وزن 80 کیلو گرامی و با سرور و مسرت برای پیروزی روح الله جان نیکپا نخستین و تنها ترین مدال آور کشور عزیز ما افغانستان از المپیک2008 چین و2012 لندن ,گرچند حضور این دو جوان کشور ما در میادین چون المپک و غیره مایه افتخار است ولی کاش همه هموطنان ما مانند ما بی اندیشند, شما شاهد عمل کرد های نژادگرایان در نخستین روز افتیتاحیه مراسم المپیک بودید همانجا در یافتم که این کاروان ورزشی با چی اندیشه و تفکر عازم لندن شده اند از همان آغاز هویدا بود که نژاد گرایان در این جا می خواهند تکتازی های تاریخی شان که عاری از حماقت و رذالت نیست ادامه دهند ولی ما مانند نژادگرایان عمل نکردیم خواستیم برعکس دیگران توازن ملی و کشوری را در نظر بگیریم خواستیم اخلاق انسانی را زیر پا نگزاریم از هر دو ورشکار ما بصورت یکسان استقبال کردیم در هر دو روز مسابقه یکی را بیشتر وپر شور تر از قبلی اش استقبال کردیم تا کسی جرآت نکند که بر ما انگشت انتقاد بگزارد و بگویند که ما نژاد پرستیم . نخیر ما اخلاق انسانی و شرافت وجدانی را نفروخته ایم ما ارزش های ملی و کشوری را درست تر و دقیق تر از دیگران دانسته ایم از این روست که ما خود خواهی و قومگرایی را یک اندیشه فاشیستی میدانیم  ما کسانیکه ضد اندیشه فاشیستی فعالیت بشری و انسانی دارند از چهره های که به نمایندگی کشور ما حضور پیدا می کنند بصورت صادقانه و بدور از تعبیض های قومی و منطقوی استقبال نمودیم

روح الله نیکپا نخستین و تنها ترین مدال آور المپیک سالهای 2008 و 2012 میلادی چین و لندن برای افغانستان

بلی چیزی که ما در اینجا برای خود حق ندادیم زیر پا کردن حقوق یک قهرمان ملی کشور است برعکس دیگران بکلی برعکس نژاد پرستان وارد  عمل شدیم . ولی می بینیم که واقعا این کاروان ورزشی نه بلکه قافله نژاد گرایی بوده که از ریاست المپیک کابل عازم لندن شده است مسرورم از اینکه این کاروان همانند فاشیستان و تکتازان ادوار تاریخ رو سیاه به کشور می آیند ما هزاره ها یک شعر داریم می گوئیم که

کار هر بز نیست خرمند کوبیدن
گاو نر می خواهد و مرد کهن

بهاوی را من زمانی که مسابقه اولش را دیدم حتی مطمئین نبودم که بتواند موفق شود چون اول با امتیاز یک بر صفر پیشرفته بود ولی بعدا حریف اش با امتیاز سه بر دو پیشی گرفت که باعث شد ناز و کرشمه های بهاوی آغاز شود یک بار از مشکلات مفاصل بخاطر عیاشی های فراوان افغانستانش و بار دیگر از قسمت های دیگر وجودش شکایت می کرد.

بهاوی با واسطه که حق ده ها ورزشکار با استعداد تر از خودش را غضب کرده از درد مفاصل نسبت عیاشی های رزو افروزنش رنج می برد

من قبل از اینکه مسابقه دومش شروع شود روی صفحه فسبوکم همانند گذشته از دوستانم خواستم تا برای پیروزی بهاوی دست به دعا شوند و دلایلش را نیز زیر نویس کردم از یک سو بخاطر که این چهره واسطه دار و غاصب حق ده ها وزشکاربی واسطه و فرزندان غریب کار ریسمان به پشت, بین پوچوق, به گفته هم تباران بهاوی که جوالی و شور نخود فروش و بااستعداد دیگر که می توانستند به مراتب از بهاوی کرده خوب تر بدرخشند حتی از نیکپا کرده ولی این برادر با واسطه ما به گفته تاریخ نویسان که نسل از موتر شوی ها و سقاو ها حتی این قدر بی همت و سست کمر بود که نتوانست مقابل حریف امتیازش را به مناصفه امتیاز حریف برساند. از اینجا بصراحت بر می آید که عالی جنابان المپیک افغانستان چی قدر غرق در کج اندیشی ها هستند از آدرس یک قوم چی قدر برای این ملک مانع بزرگ در راه بلند کردن نام کشور به نیکی ها و ثابت کردن برای جهان که ما تروریست نیستیم بلکه ما چنین  از همت بالا برخورداریم که به کفته بی بی سی از زمین های  ناهموار تا کسب مدال های المپیک مبارزه می کنیم هستند.

خوب به هر حال ما همانقدر برای باخت بهاوی متاثیریم که به همان اندازه ای که برای پیروزی روح الله “نیکپا” مسروریم ولی یک آرزو دارم او اینکه خدا کند که این دومین بار پرچم زدن افغانستان به زمین توسط بهاوی ها درس خوبی شده باشد برای کسانی که در انتخاب ورزشکاران برای رفتن در میادین بین المللی و بین الکشوری روابط را بر ضوابط ترجیح ندهند.

بهاوی من برایت خیلی متاثیرم همانقدر که برای پیروزی نیکپا مسرورم

در اخیر چیزی که باید و حتمی بعد از برگشت ورزشکاران افغانستان باید در نظر گرفته شود نظر سنجی های مربی کره ای این دو ورزشکار افغانستان در المپیک آقای مربی قلبا تشکری کنم که واقعا در حالی که عالی جنابان راسا و اعضای فاشیست کاروان ورزشی افغانستان شاید غرق و نشه بوده باشند این ابر مرد شاگردانش را همراهی می کرد روح الله را بعد از پیروزی به آغوش فشرد و بهاوی را بخاطر مصدوم بودنش کمک کرده همراهی کرد

از شما عمیقا سپاس گزارم بخاطر تمرین دادن بصورت عالی ورزشکار قهرمان ما نیکپا
Deeply I am thanks full from you Mr Min SIn Hak for training pretty well our Champion Nikpa

اظهار احساس و خرسندی استاد برای پیروزی شاگردش روح الله نیکپا نخستین و تنهاترین مدال آور تاریخ افغانستان در المپیک

ویدیوی تبعیض و قومگرایی در نخستین رزو های رسیدن کاروان ورزشی در لندن توسط نژاد پرستان و فاشیستان خود خواه