تکرار یک اشتباه


افغانستان کشوری که از قرنها و دهها سیاستش بحرانی بوده است، این بحرانها ناشی از آن است که تیم ذیدخل قدرت سیاسی در این کشور هیچ گاهی فراقومی نه اندیشده اند و همه چیز را محدود و مقید به قوم و قبیله و طائفه خویش دانسته اند انگار همه دارو ندار کشور و همه کرده های افتخار آفرین تاریخی از سعی و تلاش آنهاست در حالیکه همه معکوس آن چیزی است که آنها می پندارند.

در افغانستان هر تیم اگر بخواهد برای کشور خدمت
بکند باید توسط تیم حاکم که مربوط به یک قوم خاص است منزوی گردد زیرا همه کتمانها و دروغ های تاریخی شان افشا می شود و همچنان بخاطریست که جواسس و اجنت های بیگانه در این مرزبوم و در میان دولتمردان افغانستان آنقدر لانه کرده که قرنها باید تلاش شود تا ریشه کن گردند.

و از همین روست که هیچ تیمی بر تیم دیگر اعتبار و اعتماد کرده نمی تواند ولی در این میان تیمی که همیشه بیشترین آسیب را دیده و بیشتر از هر تیمی دیگر آسیب پذیر تر بوده تیم هزاره هاست، هزاره تنها زمانیکه بعد از فروپاشی توسط عبدالرحمن منسجم عمل کردند همان دهه هفتاد و مقاومت بی سابقه غرب کابل بود که متاسفانه آهنم با حیله گری ها و نیرینگ های از درون و خائین که مار های آستین بودند بعد از به شهادت رسیدن رهبر و پیر فرزانه از هم پاشید، بعد از آن دیگرنه کسی پیدا نشد که این تیم را سرو سامان دهد و نه هم توانایی بر وجود رهبران هزاره بود که این کار را بکند.

و این دیگر گونی ها تا حالا هم شده ادامه دارد و دهه نو پای دموکراسی هم بر هیچ تیمی اثر نگذاشت همه هنوز همان قمگرای و سمتگرا باقی ماندند مثال واضح آن حمایت آقای کرزی از اشرف غنی و کشانیدن طالب به صندوق های رای توسط اشرف غنی احمدزی است و این کار کرزی سیلی محکمی بر صورت خیلیلی و سرور دانش بود این تکرار یک اشتباهی است که در دور اول آقای محقق انجام داد و در این دور آقای خلیلی.
کرزی در حقیقت بصورت غیر مستقیم به خلیلی گفت که تو هنوز آنقدر شعور سیاسی نداری و یک فرد خنثی ای هستی که در درون قومت هم محبوبیت نداری و این واقعا خام بودم دانش و خلیلی را نسلت به دیگر هم ردیفانش برای جهان به نمایش گذات و از سوی هم کرزی اعتبار و اعتمادی که بین اقوام دیگر داشت از دست داد.

و حال میماند مسئله نتایج انتخابات که با چالش ها و بحران های پسا انتخابات بخاطر تقلب های حکام دولت و تیم مورد نظرش که صورت گرفته است کشانیده نشود.
آرزو میکنم جهان غرب و کشور های دخیل درفضیه افغانستان هم توجه جدی را در این عرصه داشته باشند که خدای نخواسته کشور بسوی جنوبی و شمالی شدن نرود که حاصل بس تلخی را در پیش خواهد داشت و این حاصل را از آلمان شرق و غرب شروع تا کوریای شمالی و جنوبی باید آموخت.

در آرزوی کشور آباد سر بلند متحد و یکپارچه

مخبران وحامیان و…


تعدادی با طذح از قبل طراحی شده برای مدتی حمایتش را از تیم اصلاحات وهمگرایی اعلام میکنند و بعدا از وی جدا شده به تیم مخالف می پیوندند و تعدادی هم به تیم تحول و تداوم پیوستند و بعدا زیاد شان جدا شدند و به تیم مخالف رجوع بردند.
این حمایت ها را از چند بعد باید در نظرگرفت
1- مخبر ی
از این نگاه تعدادی بدون شک فقط بخاطر فهمیدن بعضی راز های پنهان تیم ها سرسختانه حمایت میکنند همین که به هدف رسیدند به بهانه ای خود شان را از تیم مذکور جدا می شازند و بی شرمانه و ناجوان مردانه پای به پای تیم رقیب که در حقیقت تیم منتخب خودش است می گذارند.
۲- منافع شخصی
در این میان بعضی ها هم بر علاوه کار و زار انتخاباتی بر منافع شخصی اش بیشتر تمرکز دارند و این گروه را کیسه سازان تازه وارد صحنه کارو زار ویاهم آنعده که هنوز به نبوغ سیاسی و فکری نرسیده اند از اول بشیاری ابعاد تعهدات شان را فراموش میکنند تشکیل میدهند که بعدا با دریافت گزینه های بیشتر و توقع های ناوقت تر سبب می شود تیم را رها کنند.
۳- منافع قومی و سمتی
از آنجائیکه بیشتر مسائل در افغانستان از پگا تا بیگاه جنبه ای قومی داده شده و این ذهنیت در اذهان عامه ریشه دوانیده و بعضا هم رشد کرده حنایت گران تیم ها هم از آن جمله مستثنا نیستند، نخستین بحثی که بعد از مباحث اساسی که همان خط و مش های کاندید ها برای دولت آینده شان است صورت میگیرد همین بحث قومیت و سمت است و هر کی سعی میکند تا سهم سمت و قومش را بیشتر بخواهد و بر دیگران متقبیل سازد، نادیده از این که باخواستن سهم فراتر از لزوم حقوقی قومش در حقیقت حق یک شهروند یا قوم و سمت دیگری را نادیده گرفته و زیر پا کرده.
مثلا کسانیکه در ادوار مختلف از انتخابات شورای های ولایتی، نمایندگی مجلس ویا انتخاب زعامت کشور نتوانسته اند بیشتر از ۱۵٪ رای جمع بکنند توقع داشتن جمعیت ۳۰٪ یک توقع بی جا و اشتباه است نه تنها اشتباه که حماقت محض هم است. و برعکس کسی که تا ۳۷-۴۰ در صد آرای مردمش را بدست آورده است بدون شک و بدون چون و چرا باید سهمیه به تناسب آرایش برایش داده شود و منطق عدالت طلبی و دموکراتیزه شدن سیستم ها نیز همین را امر میکند. از بحث اصلی دور نشویم.
۴- وسواس بودن های فردی
این قشر را کسانی تشکیل میدهند که فقط روی هوس گاهی آغوش یک تیم و گهی هم آغوش تیم دیگر را اشغال میکنند و بیشتر به فاحشه های سیاسی میمانند. و این ها هیچ گاهی مورد اعتماد مردم نبوده و نیست.

۵- پس چیزی که مهم است این است که مردم باید بر آنهائی اعتماد بکنند و رای بدهند که از ثبات و اعتقاد سیاسی و تیمی برخوردار اند و همه جوانب قضایا را از همان آغاز کارش سنجیده وارد کار زار انتخاباتی می شوند و تا آخرین لحظه گام به گام با هم تیم هایش به پیش میرود.
البته قابل ذکر میدانم که در این جمع یکتعداد که هم وجود دارد که بودنش را فقط مهم میدانند مانند سمبولیک و از حق و حقوق سیاسی و شهروندی چیزی در توشه ندارند که باید مردم از سوابق آنها آنها را مورد ارزیابی قرار دهند.

تا باشد روزی پشیمانی بار نیاید.

پیش بسوی پیروزی با تیم های منتخب خود ما !

بطرح احمدزی نه بگوئید


شنیدم اشرف غنی میخواهد مسئله کوچی ها و هزاره های ده نشین را از مجرای قانونی اش حل و فصل کند
بدون در نظر داشت این که آیا این معضله از مجرای قانون بوجود آمده است یاخیر اشرف غنی در این مورد چیزی نگفته است.
مسئله دیگر اینکه اشرف غنی فکر میکند مردم کودک است و نمی فهمد او با این حیله و نیرنگش میخواهددل هزاره ها را بدست آورد ولی از طرفی میخواهد معضله را شکل قانونی بدهد و کوچی و کوچیگری را در کشور قانونی بسازد که این هدف اصلی وی است دل بدست آوردن هزاره ها تنها تا روز انتخاباتبرایش اهمیت دارد نه پس از آن بنا بر این این معضله از توان ایشان نیز بالاست و هزاره ها هم نمیخواهد معضله را جناب ایشان حل و فصل نماید ما خواهان به محاکمه کشانیدن این معضله در سطح بین المللی هستیم و در داد گاه بین المللی میخواهم هم معضله حل و فصل گردد و هم غرامت که در این مدت بر هزاره ها وارد گردیده توسط حامیان کوچی پرداخت گردد. من نظر به دلاسل ذیل خواهان کشانیدن معضله به داد گاه بین المللی هستم:

فکر نمی کنم چنین مسائل در داخل افغانستان قابل حل باشد اگر احمدزی برنده شود مانند گذشتگانش همه از اقارب خودش خواهد بود.

۱- تیمی که میخواهد مسئله را پی گیری کند بقایای همان مردمی هستند که این جرایم را مرتکب شده اند.
۲- درکشوری که همه مسائل قومی، سمتی ، زبانی به سنجش گرفته شود بدون شک تیم احمدزی مستثنا بوده نمیتواند.
۳- در افغانستان از اجر و پیاده خدمت ادارات گرفته تا مقاموالای ریاست دولت همه غرق در تعصبات کورکورانه است که در این صورت هیچ کسی و هیچ فردی شهادت عادلانه نمیدهد.
۴- مسئاه حقوقی شهروندی است که در طول چند صد سال لاینحل مانده است پس باید از داد گاه بین المللی خواسته شود تا در زمینه نظر به اسناد که مورد تائید طرفین و مورخین و اهل دانش است قضاوت بکند که همان کتوب و اثر ملا فیض محمد کاتب است.
۵- اشرف غنی هیچگاهی به ضرر قومش گام بر نمیدارد آنهم در این قضیه هیچگاهی چنین کاری را نمیکنند که مانند یعقوب تا نامش در تاریخ است دشنام بشنود. یعقوب کسی که بفرمان عبدالرحمان معاهده گندمک را امضا کرد.
لذا از دوستانیکه برای این مسئله دل خوش ساخته شدند خواهشم این است که مسئله را جهانی بسازند و نگزارند آپارتیست ها باز همه چیز ما را باحیله و نیرنگ تحت نام قانون به یغما ببرند

پیامم برای استاد محمد کریم خلیلی و دانش


پیامم برای سرور دانش و استاد کریم خلیلی !
سلام
این منم فرزند همتبار و هم ریشه شما از آدرس مطلوبم به شما میخواهم حرف ها خواسته ها و آرزو هایم را شریک بسازم.
جناب استاد خلیلی آرزو میکنم از صحت کامل برخوردار باشید و اریکه قدرت با سکوت مرگبار از عمر شما نکاسته به مرگ نزدیکت نساخته باشد. استاد محترم سیزده سال را شما بر این کرسی معاونیت دوم سپری کردید بهتر است بگوسم سیزده سال شما به نمایندگی من ( هزاره ) بر این کرسی تکیه زده اید میخواهم بپرسم که آیا واقعا شبی و روزی بوده که برای رفاع مردم و کشورت اندیشیده باشی؟
میدانم دست و پایت بسته است و این را از سکوت مرگبارت می شود دریافت ولی چرا سکوت نمی شد ترک کرسی بکنی و در عوض کسی که شهامت بودن و دفاع از حقوق مردم را داشت می آمد و جا عوض می کردید؟ استاد گرامی شما جواب گویی نه تنها تمام مردم افغانستان در عموم و پاسخ گویی توقعات قومت بخصوص هستید که پر این چند سال صدارتت بجز جیب بزرگ کردن خودت، حاجی برادرت، شریف پسر عمه ات در هالند و دیگر اعضای فامیلت در فکر کسانیکه حمایتت کردند تا رهبر و نماینده آنها باشی کار خیری انجام داده اید با آنکه از امکانات نسبی برخوردار بودید؟
استاد محترم ما مردم هزاره از شرق کشور شروع تا غرب و از شمال تا جنوب چشم و اکید ما برتو بود که یک روزی بیایید و جویای احوال ما گردید زیرا نظام دولت داری واقعی همین است.
در هرات ما مردم غرق در منجلاب هستیم، در مزار حلقوم ما در کوچه و پس کوچه شهر فشرده می شود، در نقاط مرکزی از بی امکانات همه رنج برده پوسیدیم، در میدان وردک همه ساله غاصبین سیاست غصب زمین و ملکیت ما را پیش گرفته است، در غزنی حمان سیاست طالبانی هنوز هم بعد از سیزده سال صدارت شما و ریاست آقای کرزی منحیث دولت مشروع کشور ادامه دارد، در بغلان مرا هنوز هم منحیث هزاره مانند قرون هجدهم، نوزدهم و اوایل بیستم مجرم می دانند، در غرب کابل مردم از هیچ نوع امکانان که بقیه شهر برخوردار است نیست پس حضور محترم تان در کرسی معاونیت کدام یکی از این بار ها را از شانه های مردم رنج کشیده و ستمدیده ات برداشته است؟
شما منحیث رهبر حزب سیاسی و بازمانده میراث بابه مزاری مسوول بودید تا صادقانه امانت داری میکردی که متاسفانه نتوانستید.
حال که عمر قدرت سیاسی شما به پایان رسیده است و صفحه جدید از تاریخ ورق میخورد و شما هم از کار در ارگ تجارب زیادی کسب کرده اید آیا بهتر نیست در کنار کسانی باشید که معاونیت دوم واقعا معاونیت باشد نه سمبول؟
شما آقای دانش را برای تیم تحول و تداوم منحیث معاون معرفی کرده اید. علمیت و دانشن آقای دانش برایم محترم است ولی اگر علمیت که کار روایی نداشته باشد و کیفیت علمی نداشته باشد در نظر شما چی سودی بای مملکت و و چی نفع برای مردمش خواهد داشت برعکس زیانهای که در بالا ذکر کردم ممکن ادامه پیدا کند.
من از شما منحیث یک فرزند هزاره و دوستدار راه بابه کبیر حضرت مزاری توقع دارم تا پا در پای برادران دیگرت دست از طراق آقای احمدزی کشیده بیا و تاریخ را مثبت و به نفعت رقم بزن و کنار کسانی باش که حد اقل مرگ سیاسی ات را بعد از دور دوم انتخابات شاهد نباشی.
جناب دانش سلام و احترام
آقای دانش نخستین باری که اسمت را شنیدم فکر کنم تقرر شما در مقام والی ولایت دایکندی بود.از خودت شناخت نداشتم ولی زمانیکه از آن مقام برکنار شدید و آمدید کابل بیشتر از کاروایی و کیفیت حالی شما آگاهی یافتم.
آقای دانش محترم شما در زمان والی بودنت در دایکندی ولایت اجدادی و نیاکانی ات چی کاری کردی و چی افتخاری خلق کردی که مردم زادگاهت برایت رای بدهند؟
کلینیک ساختی؟
مکتب ساختی؟
سرک ساخت؟
شهر دار را گفتی طرح ماستر پلان شهری بسازد؟
دانشگاه ساختی؟
یا کدام رفاع برای عامه خلق کردی؟
میدانم پاسخ شما همان نه است پس چطور و با چی دلیلی خودت را اجازه دادی بروی و جایگاه معاونیت را بیگیری مگر در جامعه ما قحط الرجال آمده که شما در این مقام تکیه بزنید؟
آقای دانش در سال ۲۰۱۱ منحیث وزیر در وزارت تحصیلات عالی سهم هزاره ها را از ۵۰۰ بورسیه کشور دوست هندوستان به صفر رسانیده بودید و برعکس همان سال تعداد محصیلی که اصلا واجد شرایط نبود به هند اعزام داشتید می شود دلیلش را بگوئید؟ گیرم شما دلیل تان مراعات ترکیب اقوام باشد مگر در ورود دانشگاها و … باید استعداد ها انتحار گردد تا ترکیب ملیت ها بر قرار باشد؟
از کار کرد هایت در وزارت تحصیلات همه میدانند و سخنت را در پارلمان هم همه به یاد دارند که پشت مایک گلو پاره کردی که من هیچ هزاره ای در وزارت به پوست های کلیدی منصوب نکرده ام تا نشود کسی بگوید من قومگرا هستم بدون شب حریفانت همان روز نقطه ضعفت را نشانه گرفتند و استفاده اعظم را از شما بردند و منحیث یک هزاره کرسی ها را به شما تفویض کردند چون میدانستند که کاری از دستت پره نیست ولی چوکی از هزاره ها بگزار شما باشید تا کاری نکنید.
در وزارت عدلیه چی گلی کاشتید که ما امروز بر شما افتخار می کردیم ؟
بگذریم از این همه ممکن تحریر همه شان هفتاد من کاغذ نیاز باشد
می رسیم بر انتخابات امسال که شما منحیث معاون دوم تیم تحول و تداوم به نمایندگی از هزاره ها معرفی و تعیین شده اید.
شما نتایج انتخابات و حمایت هزاره ها را در دور اول شاهد بودید و این باعث شد تا شما در دور دوم به مقام معاونیت سوم تنزل یابید و این را قرار دادن جایگاه شما در عکس پس منظر نخستین روز کمپاین تیم تان در خیمه لوی جرگه مشهود بود.
لذا جناب دانش توقع ام از شما این است
اگر در صحنه نیستی میتوانی هر کجایی که خواسته باشی باش ولی اگر در صحنه حضور پیدا میکنی مرد مردانه پا به پای حریف پیش برو ورنه پیشت میبرند.
هنوز هم آغاز کار است میتوانید حمایت تان را از تیم دیگری اعلام نمائید زیرا اگر میخواهید محبوبیت قومی پیدا کنید و جایگاه سیاسی تان حفظ بماند باید تغییر جهت دهید زیرا بودن در کنار احمدزی پیام دهنده فاتحه غمناک سیاسی در انتظار شما و رهبر خلیلی است.
زیرا بودن در کنار غول های متعصب، و کنج اندیشان قرن بیست و یکم خود رفتن درون باطلاق از فاضلاب است.
آرزو میکنم این پیامم به استاد محترم محمد کرم خلیلی و استاد محترم سرور دانش برسد انشاالله.

ما میرویم هر چند راه طولانیست ولی ما چون رونده هستیم آخر خط ایستگاه ماست
پیش بسوی پیروزی !

تنزل جایگاه دانش از معاونیت دوم بر کدام اساس صورت گرفته است

اعلان گم شدگی


Image

عزیزانم سلام مدتهاست دنبال گم شده ام هستم  ولی نمی توانم بیابم لطفا در زمینه کمک ام کنید

اینکه چرا ترکم کرده است خودم هم نمیدانم مطمئین هستم نزد خودش هم علت وجود ندارد  شاید خودش هم حیران باشد که چرا نمی تواند نزدم بیاید. زمانیکه  ما تازه آشنا شده بودیم هیچ روز را هم نمی توانستیم بدون یکدیگر سپری کنیم ولی روابط ما آهسته آهسته به سردی گرائید بعدا هر از گاهی به سراغم می آمد تا اینکه روابط من همرایش بخاطر اینکه هیچ احوالم را نمی گرفت به تیرگی انجامید.

باور کنید من از دل و جان دوستش داشتم و دارم  دوست دارم همیشه در کنار هم باشید و از لحظات زندگی لذت ببریم، آنچنان آشفته و مفتون اویم که در نبودش تمام منزلم تار است همه چیز در هم و برهم  حتی از دوری او آب به سبزه و گل های عطرآگین باغچه حویلی ام نرسبده و آنها رنگ زرد می شوند لطفا کمک ام کنید تا گم شده را دریابم.

باور کنید وقتی او نیست جاده و کوچه منطقه ما تاریک است سکوت مهیبی منطقه را فرا میگیرد انگار همه ترک دیار کرده اند از ظلمت تاریکی و دوری او.

آروز می کنم هر چی زودتر  او بر گردد تا من واتر پمپ را روشن کرده گلهای باغچه حویلی ام را آب یاری کنم، و باز کوچه و پس کوچه منطقه ما دوباره روشن گردد واقعا خیلی دیر است برای دیدنش دلتنگم  شما میدانید حالا همه چیز برقی شده است وسیله ارتباط ام که موبایل و تلفون است هم از نبودن برق شاکی هستند چارج ندارند که برای آقای وزیر آب و برق کشور میسکال کنم.

کار و در آمدم به برق ارتباط دارد چون برق نیست میسکال می کنم گرنه زنگ زده به حق وزیر اعلی می رسیدم کمپیوترم هم از بی برقی چارج ندارد که دراینباکس  فسبوک اش پیام آفلاین بگذارم.

به هر صورت از شما که توان کمک دارید می خواهم منطقه ام که دشت برچی است را از نعمت برق محروم نسازید و من را هم از دلباخته ام دور نکنید لطفا!

 

سهمیه بندی شب های قدر در افغانستان


سهمیه بندی کانکور در حقیقت مخالفت با کسب علم و دانش و اعلام غیر مستقیم جهاد علیه کسب دانش

سهمیه بندی کانکور در حقیقت مخالفت با کسب علم و دانش و اعلام غیر مستقیم جهاد علیه کسب دانش

فرهنگ سهمیه بندی زمان در افغانستان رواج پیدا کرد که برای نخستین بار عبدالرحمن و به ترتیب شاهان اخلف وی سهم اقوم را در ارتش و ادارات دولتی تعین کردند و برای هزاره ها هیچ سهمی را در ارتش و ادارات در نظر نگرفتند.

از آنزمان تا کنون این رسم شوم و رواج ناقص توسط شیران این کشور تعقیب و عملی گردیده در زمان ظاهر شان و داود رسما اعلان می شد که هیچ فرزند هزاره حق تعلیم را در دانشگاه ندارد و هیچ هزاره حق ندارد در ارتش افسر تعین گردد.

این رسم ضد انسانی در زمان طالب ها هم به اوج خود رسیده بود آنها سهمیه بندی مذهبی را پیشه قرار داده بودند که هیچ هزاره حق ندارد از مراسم های مذهبی خود تجلیل بکند هیچ هندو حق ندارد بجز از لباس زرد لباس دیگر را بپوشد هیچ پشتون حق ندارد که بدون کشتن یک هزاره از سنگر برگردد.

دولت کنونی به رهبر کرزی هم از اجدادش عقب نمانده بلکه گام های فراتر از آنرا گذاشته است در ارتش سهمیه بندی را به تناسب قومی رقم زد و در ادارات دولتی نیز نظر به تعداد نفوس اقوام برایش سهیمه داده شد. در کابینه نیز کرسی ها بر اساس احصاییه نا معلوم نفوس تعین شد.

چندی قبل وزارت تحصیلات هم تصمیم گرفت پا بجای پا عبدالرحمن بگذارد و وارد شدن به کانکور را برای نخستین بار در جهان سهیمه بندی کرد که این واقعا از یک طرف نو آوری به عقب کشانیدن در یک سیستم است و ازسوی دیگر ننگیست در تاریخ کشور و سندیست بر جهالت این وزیر جناب آقای عبید الله عبید که با اینکارش از یک طرف بر پارسی زبان ها ننگ خریده است و از طرف دیگر برای وزارت تحصیلات عالی فخر فروخته است

بر اساس این گستاخی وزارت تحصیلات عالی کشور وزارت عدلیه نیز به خود جراات داد تا شب های قدر را سهمیه بندی نماید و اعلام بدارد که هیچ قومی حق شب زنده داری تمام شب های قدر را دارد مگر تنها سهمیه خود شان ( نطز) است زیاد هم مسله وزارت عدلیه را جدی نگیرید.

من به نوبه خویش این نو آوری عقب کش را یک تصمیم غیر عقلانی دانسته و از تمامی دوستان قلم بدست و فرهنگیان کشور می خواهم تا در برابر این ایستادگی نمایند و نگذارند که اصل شایسته سالاری جایش را بر کمک تولید انتحاری بدهد.

نگذارید باز برای چند صد سال دیگر یوغ استحمار کهن پیخ را بر گردن شما و نسل های بعد از شما بگزارند.ن گزارید برای بار دیگر و قرنهای دیگر شما را در تاریکی نگهدارند که نتوانید راه هموار را به پیش بروید.  

نگزارید برای بار دیگر مانع رفاع و آسایش شما گردند و آب آلوده کنند و ماهی هدف شان را صید بکنند.

به‌ آرزوی آنروز که شورای وزیران نیز از تصویب این حماقت صرف نظر بکنند.

Sherin Hazara


40 girls of Hazara who flew down from mountains

40 girls of Hazara who flew down from mountains

A piece of land in this world had been called Khurasan but after invading a wild tribe in this land by the help of some other countries  specially great Britain Empires  could occupy it and after a while change the name of this land ( Khurasan) to Afghanistan.

Afghanistan is a multinational and a country that has many different religion as well like Shia, Sunii, Ismaili, Hindoism, chrisianity and etc. In fact people of this land have no problem in their faith or religion, only problem they have is ethnically and language

that is why many cruelty can take place in this land in different way but the target is only one ethnic that call ” Hazara ”

Hazara had the biggest population in this land before 1880s since Abdull Rahman didn’t massacre 62% of  the population of these people and  kept the men and women as a slave for decades and centuries, because the reject to pay the painful taxes as follows:

1-Barry dirt:  as the charity of uncultivated  and arable land of Hazaras were taken.

2- head count money: which had been taken from each Hazara person in a house as tax.

3-horn count money: which was taken instead of each animal from Hazaras.

4- good shopping money: this was determined by MP to Hazara people.

5- wheat storage : a hundred hundredweight and more irregular scale, was billing on Hazara people.

6- money for queen’s head moisturizing and scarf: a predatory form of money orders that were imposed on the Hazaras.

7- term of service was another pain on ass for Hazara people it was recently seemed like slaughterhouse for Hazaras in order to safe themselves they were selling their land and properties to give bribe or give someone to serve instead of them.

and many more thing were imposed on Hazara people so therefore they start complaining and protests to avoid all these, but turned in violence and cast bloody ware.

in these wares men and women of Hazara participated to fight for justice and equalities. Among all other women & men there were 4o Hazara girl in Urozgan that were under control of Sherin ( commander of 40 girl of Hazara) in Urozgan that fight for days and hours against the insurgent of Abdul Rahman but because of shortage of ammunition and a lots of casualties she withdrawal toward a mountain but still fighting in order to safe dignity and chastity of herself and her colleagues like Feriba,Marzia, Razia, Gul bakht and 35 other girls but unfortunately her attemps didn’t stop tyranny troop of Amir and eventually all girls decided to fly down the mountains and do suicide rather than capture by Pashtoon force to be an honored and from that time now that mountain is called Chihil Dokhtaran (40 girls) and Shering is well known among Hazara and rest of Afghanistan people in bravery and courage.

39885_134978929877700_100000967811632_158780_831359_n(1)

let me pray for her and her colleagues soul to be comfortable and have place in paradise.

this is was a short story from Hazara girl of Urozgan and honored ladies for her sacrifies and I hope one day all be taken to court those who attempts injustice in this country and every body get her/his rights.

I hope all my dear readers ignores any grammatical or any other mistakes of texts.

عبدالخالق هزاره


عبدالخالق هزاره فرزند یک هزاره که ناچار دیار اصلی اش را بخاطر اینکه امیر کابل خواسته است ترک گفت او اصلا از دایه و فولاد بود ولی امیر سفاک بر پیروان افسار دریده اش امر کرده بود که هر هزاره را دیدی گردن بزن و اگر خسته شدی به اسارت گرفته به مقام امارت بیاورید تا قشر زن اش را کنیز و مردش را غلام بگیریم.این درنده خویان تا توانستند در برابر هزاره ها از توحش و غولدوری کار گرفتند حتی به کودکان خودر سال هم رحم نکردند هر جا رسیدند قریه هارا آتش زدند و مردم را گردن بریدند و اموال شان را به یغما گرفتند و زمین های شان را برای ناقلین هندی که طبق قرار داد از هند به افغانستان انتقال داده می شود تفویض می گردید.

مولاداد و خداداد هم برای اینکه توانسته باشند زنده بماند ناچار اوامر امیر هند الاصل را پذیرفتند و از آنجا به ولایت بامیان و بعدا غزنی و بالاخره به دربار سردار لشکر غلام حیدر خان چرخی و غلام جیلانی خان چرخی رسیدند.

خداوند برای این خانواده فرزندی اعطا کرد و اسمش را گذاشتند عبدالخالق. عبدالخالق کودکی بیش نبود که توجه های اطرافیانش را با حرکات و ذکاوتش بخود جلب کرد او با آنکه کودک بود حرفهای بزرگ می گفت که در آن زمان بزرگان برای گفتن اش عاجز بود کار های خارق العاده ای را انجام میداد که نیرومند ترین مردان قریه شان از انجام آن عاجز میماند.

این ذکاوت و زیرکی وی باعث شده بود که خانم غلام جیلانی توجه بیشتری را به وی مبذول بدارد و حتی مانند فرزندان خودش دوستش داشته باشد و شامل مکتب هم ساختش.عبدالخاق جوان خوش سیما و بلند قامت بود در استعداد در جمع هم صنفی هایش بی نظیر بود در ورزش از همه هم دوره هایش پیشی داشت و لیاقتش ذکر زبان های عام و خاص مجالس قریه و محله اش شده بود.

قرار شنیدنی ها این جوانی و استعداد و شهامت و مردانگی وی باعث شده بود که دختر غلام جیلانی دل باخته وی گردد

برای معرفی بیشتر و بهتر این جوان شما را دعوت می کنم به تماشا و شنیدن این فلم کوتاه تحت نام زندگی نامه شهید عبدالخالق هزاره

مدیون تویم


سال ها و قرن هاست مرا می رنجاند این تنگی زمان و زندگی اینجا من کسی را مقصیر نمی بینم مگر خودم دیگران از من برتری و بهتری ندارند ولی این من هستم که خودم را از کاروان عقب کشیده ام و مسیر حرکت کاروانم را درست مدیریت نکرده ام ویا شاید هم نتوانسته ام.

افغانستان سرزمینی کثیر الاقوامی است که در طول تاریخ هر قومی خواسته است تا بر قوی دیگری تسلط داشته باشد فرق نمی کند که این تسلط سیاسی باشید یا اقتصادی و اجتماعی و… هدف اینجا غضب کردن حق اقوام دیگر است توسط یک ویاچند قوم

همان طوری که از اسم این سرزمین ( افغانستان = آه و فغان و پسوند ستان هم که بیانگر جای و مکان چیزیست مانند گل گلستان, تاجک تاجکستان و …) سیاه بخت معلوم است که این سرزمین بدون دغدغه و سروصدا هیچ امکان دارد از همین رو است که این سرزمین از همان زمان که اسمش افغانستان شده است هیچ گاهی صلح و ارامی را امتحان نکرده است و همیشه یکی بر دیگری غالب آمده و کله منار ساخته اند ویا 62 % نفوس قومی را گردن بریده اند.

این کشور زمانی اسمش افغانستان شد که ناقلین دامنه کوه های سلیمان وارد این قطعه خاک شدند این مردم چون بادیه نشین و کوه نشین بودند هنوز فرهنگی شهری و آداب انسانی را فرانگرفته بودند هر جای که رسیدند درندگی سر دادند,خون آشامیدند, قتل کردند, غارت کردند غضب کردند و هر جنایتی که از دست شان آمد در مقابل ساکنین اصلی این سرزمین دریغ نکردند.

قبل از مهاجرین بادیه نشین سلیمان کوه افغانستان کنونی به نام خراسان یاد می شد و تحت سلط مغول های شمال دریا آمو که به سرکردگی چنگیز هان در این سرزمین هجوم آمده بودند اداده می شد و گاهی هم توسط حکام محلی و ملک الطوافی این کشور اداره می شد نه جنگی بود و نه سر و صدای و نه برادر کشی و نه کسی یوغ بیگانه حمل می کرد.

قبل از آن آریایائی های هند و اروپای این سرزمین را اداره می کردند

ولی با این همه تاریخ پر خم و پیچ اقوام این سرزمین باید مدیون کسانی باشد که برای آنها این قوت و نیرو و هیوت را بخشیده است.

زنده بودن امروزما شاید برای خود ما کم اهمی ویا بی اهمیت باشد ولی با دیدن این فلم می توانیم دریابیم که چی بهای سنگینی برای زنده بودن ما نسل های قبل از ما پرداخته اند و چی قدر جوانان ما جان های شیرین شان را نه تنها برای زنده نگهداشتن ما بلکه برای بدست آوردن حق و حقوق یک شهروند واقعی و ایجاد یک جامعه عاری از خشونت, قتل, کشتار و در عوض مملو از برادری,صمیمیت, برابری  نثار کرده اند

من شخصا مدیون آن نسل فدا کار هستم

ناگفته های در گفته های عزیز رویش


ادامه نوشته قبلی

کتاب اخیری که در افغانستان سر خط رسانه هار ا تشکیل میداد و سرو صداهای رسانی را بلند کرده بود که حتی تا سرحد شورش یک عده از اوباش های بی خرد گردید

کتاب اخیری که در افغانستان سر خط رسانه هار ا تشکیل میداد و سرو صداهای رسانی را بلند کرده بود که حتی تا سرحد شورش یک عده از اوباش های بی خرد گردید

 

همانطوری که در نوشته قبلی ام نوشته بودم که آقای رویش در این کتاب بیشتر روابط شخصی اش را در نظر گرفته است با روابط هویت قومی و مذهبی اش زیرا خود در برگشت از پشاور پس از سقوط طالبان به کابل این ادعایم را مهر تائید میزند ایشان می نویسد ( وقتی برای رفتن به افغانستان آمادگی می گرفتیم مشکلات امنیتی من یکی از نگرانی های بود که او را با سید اسحاق گیلانی  د رمیان گذاشتم. فعالیت های سیاسی و مطبوعاتی من در دوران جنگ های داخلی و نشریه های” امروز ماه ” و ” عصری برای عدالت”  خطر های را گوش زد می کرد که مستلزم تدابیر امنیتی خاصی بود” سید اسحاق گیلانی قول داد تا وقتیکه از نظر امنیتی اطمینان لازم را بدست نیاورده ام می توانم در اقامت گاهی او بودوباش داشته باشم).

مسله دیگری که در این کتاب می شود دریافت مسله پناه بردن جناب ایشان بر حریفان سیاسی وی است که حضور فزیکی ایشان آنقدر اهمیت داشته است که حتی بر آبرو قومش هم اگر شده آنرا خریداری می کرده

در برگشت از پشاور ایشان با سید اسحاق گیلانی اقامت گاه شان را مهمان خانه ملا عزت جمعیتی انتخاب کرده است ملاعزت شخصی که در جنگ های درون حزبی در دهه هفتاد تشنه خون مردم هزاره بود و هر روز شاید صد ها مرمی را در ایام جنگ راهی منطقه دشت برچی ,قلعه شاده و دیگر نقاط غرب کابل می کرده که جان چند تن از انسانها را بگیرد در این جمع نزدیکاان خودم که در اثر راکت باری های ایم ملای بی عزت که   جان های شیرین شان را از دست دادند  که (تا امروز خانم اش که فرزندی ندارد بی سرنوشت گاهی خانه یک برادر گاهی هم خانه برادر زاده زندگی اش را بسر می برد)  هم می تواند قربانی های راکت پراگنی های این ملا عزت باشد آنکه قای رویش پناه بردن در پناه گاهی وی را ترجیح میدهد تا زنده بماند ولی این را فراموش کرده است که این پناه بردن در حقیقت بازی کردن بر آبروی ملیتی است که ایشان خود را مدافع حقوقی و فرهنگی آن ها میداند واین در حالییست که کودکی از پشت گوسفند چرانی رهایی یافت و رفت کویته تا زمانی که منحیث نویسنده و تحلیل گر و معلم از پشاور برگشت, ایشان فراموش کرده است که این منصب ها را هزاره ها برایش هدیه کرده است نه ملا عزبت و افرادش اگر امروز رویش معلم است و یا تحلیل گر و نویسنده همه از برکت کسانی است که دیگر جناب رویش بر آنها از لحاظ امنیت اعتماد ندارد.

اینجاست که آقای رویش با نوشتن این کتابش هر هزاره را وادار می کند که در شناخت افراد که ادعا دارند از پیروان واقعی رهبر شهید اند دقت تمام بخرج دهند و تا اطمینان کامل حاصل نکرده اند و درست نشناخته اند افراد را مورد اعتماد قرار ندهند. همه گفته هایم را می خواهم با نوشته خدو آقای رویش خاتمه بخشم که این کتاب دور از نواقص نمی تواند باشد بر چند دلیل اول اینکه همانطوری که جناب نویسنده گفته است  که ادعا ندارد هر آنچی در کتابش به تحریر کشیده شده است عاری از نواقص است, دوم این که هیچ اثری بدون نواقص نبوده و نیست حتی از برجسته ترین نویسنده ها دنیا, سوم این که خود جناب ایشان اعتراف کرده است که دچار مشکل روحی و روانی بوده خوب تکیه بر دلیل سوم به یاد همان شعر شاعر می افتدیم که می نویسد:

سنگ اول گر نهد معمار کج

تا ثریا میرود دیوار کج

پس کافیست همین جا حرفم را خاتمه بخشم

دراخیر می خواهم خطاب به جناب ایشان بنویسم که استاد گرامی نخست از همه سلام عرض ادب ارادت دارم حضور گرم شما و ثانیا از اینکه بر اثر شما نقدی مملو از نواقص را به تحریر کشیدم امید باعث رنجش خاطر شما نگردد هدف نه جسارت و بی حرمتی بر اندیشه های والیای شماست بلکه اظهار نظر فردی خودم است در قبال چند دهه اخیر که باید در همانطوری که شما فرصت را غنیمت دانسته همه خاطرات گذشته را درج یک جلد کتاب کردید ولی من پی نویشته های متواتر این را برای دوستان و خواننده گان گرامی در سایت های اجتماعی و وبلاک های شخصی خودم رسانده ام و این همه با استفاده از فرصت دیگر اثر شما را بهانه قرار داده خاطرات دیگری را که خودم شاهد آن بودم به تحریر کشیدم, نوشتن این مطلب از احترام و حرمتی که برای شما دارم هیچگاهی نکاسته و همیشه آن احترام و حرمت پا برجا نزدم باقیست در این نوشته هدفم تنها متوجه ساختن نقایضی بوده که در این کتاب و دیدگاهای شما وجود داشته است اگر در پاره از این نوشته جسارت صورت گرفته باشد از همین آدرس پوزش خواسته و در ضمن طلب بخشش دارم.

در نهایت قلمت را همیشه با صریر باشد و بازو هایت همیشه نیرومند تر از گذشته گامهایت همیشه مستحکم تر از همیشه و اراده ات همیشه پربار تر از همیش باد!

بهروز باد  حق خواهی و حق نگری در جوامع بشری!

و من الله التوفیق

آفتاب و باد


داستان رفاقت باد و آفتاب در آموزنده برای هم

داستان رفاقت باد و آفتاب در آموزنده برای هم

 

روزی باد و آفتاب با دیدن پیر مردی که بالا پوش در تن دارد شرط می بندند باد می گوید من بسیار زود تر از تو می توانم این بالاپوش پیر مرد را از جانش بیرون آورم و آفتاب می گوید نخیر من زود تر از تو بیرون می کنم

آفتاب آهسته و آرام خودش را پشت ابر پنهان می کند, و باد به وزیدن شروع می کند آنقدر سریع و پر خشم می زود که نزدیک است طوفان خشین واقع گردد ولی پیر مرد هر قدر که باد تند و تیز می شود بالاپوش اش را محکم تر دکمه می کند در نهایت باد مایوس شده متوقف می شود.

آفتاب با چهره دوستانه و لب خندان از پشت ابر ها بیرون آمد و به پیر مرد تابیدن گرفت پیر مرد هم بالاپوشی که در تن داشت بیرون کرد آفتاب رو به باد کرد و گفت دوست هیچ کاری با خشونت و تندروی ممکن نیست

  پس معلوم می شود که خشونت راه حل نیست چی بهتر که همه با هم دوست باشیم و خود را برادر و برابر بدانیم مطمئین هستم که در این شیوه باخت را حریف حاصل خواهد کرد و ما برنده خواهد بود

بگذار به یک جمله حرفم را کوتاه نمایم “همه می توانند آفتاب باشند

افغانستان مزرعه تبعیض


افغانستان مزرعه تبعیض و تعصب قومی,زبانی و مذهبی در این مزرعه که شخم تبعیض و تعصب را دهقانان بیگانه کاشته اند باید حاصل آنرا سوزاند گرنه درد سر بزرگی برای جوامع اقوام خواهد شد چی بهتر هر آنچی زود تر عملی گردد. شنیدم نتایج کانکور را به تعلق کشیدهاند مگر چرا؟ با تعلق کشدین نتایج کانکور چندین مسائل به اثبات می رسد که ذیلا برای شما شرح خواهم داد. 1- نا مسلط بودن کسانی که نتایج سوالات را ارزیابی کرده اند. 2- شاکی شدن بر درجه های تحصیلی آنها 3- مسلما اگر کسی میگوید در افغانستان تبعیض و تعصب وجود ندارد اشتباه می کند بلکه افغانستان مزرعه واقعی تبعیض و تعصب است. مسله مهم اینجاست که کرزی و دولتمردانش همیشه داد از دیموکراسی و عدالت می زنند پس ایا کامیاب شدن فرزندان کوشا و مستعید غور و دایکندی و پروان در امتان کانکور امسال خلاف عدالت و دیموکراسی است؟ شرمت باد وزارت تحصیلات اگر نتایج را به تعلق بکشید با آنکه مشروعیت این دولت پرسش بر انگیز است وزارت را زیر انبوده از سوالات خواهی برد که برده اید.

سخنانم را با یک جمله خاتمه می بخشم کسب دانش برای مرد و زن مسلمان فرض است اگر مسلمانیم پس چرا تعلیق؟

ندای عدالت از کویته تا دهلی


امروز حضور پررنگ دانشجویان افغانستانی مقیم شهر دهلی در کنار افغانستانی های مهاجر و دوستان هندی و غیره برای همنوای با دیگر برادران و خواهران جهان بخاطر اظهار همدردی با فامیل های قربانیان اخیر واقعه کویته تظاهرات را پر خروش تر ساخته بود.

امروز جوانان و نوجوانان مقیم شهر دهلی شعار های جون ذیل سر میدادند:

Hazara killin is genocide!

Stop killing Hazara!

1234 killing Hazara no more!

UN UN wake up ! wake up !

Banki moon Banki moon Wake up ! wake up !

این تظاهرات زمانی آغاز شد که دوستان از تمامی نکات شهر و دانشگاه های شهر دهلی اعم از :

ایست آف کیلاش

لاجپتنگر

مدنگری

اشرم

جمع از مهاجرین افغانستانی مقیم دهلی

دانشگاه دهلی

دانشگاه شاردا

دانشگاه جامعه اسلامیه

دانشگاه جنوب آسیا

دانشگاه هوانوردی ملکی

محصلین

و افغانستانی های مهاجر مقیم شهر دهلی

جمعیت چند صد نفری امروز با احساساتی که در قبال حقوق انسانی هزاره ها از خود نشان دادند واقعا قابل قدردانی و سپاس است.

این تظاهرات یک تظاهرات قومی, زبانی, نژادی و مذهبی نبود بلکه فراتر از همه این هم فرا قومی و هم فرا زبانی و سمتی بود در این جمع ما دوستان هندی و پاکستانی و اقوام مختلف افغانستان را با خود داشتیم که جا دارد از حضور پر رنگ ایشان جهت عرض تسلیت برای تمامی مردم کویته در جمع و برای هزاره ها صورت خاص تشکری می کنیم.

با حضور اقشار مختلف در تظاهرات امروز واقعا محسوس بود که نسل جدید ما دارند گامی بسوی همدیگر پذیری می روند دیگر برای این نسل مسله زبان ,قوم و مذهب و … مطرح نیست بلکه همه با هم برادر و برادر ایم

به امید روزی که یک وقت رسد که تمامی مردم افغانستان از تمامی اقشار به این فکر برسند که وطن عزیز ما رفاع کلی یابد.

جمع از محصلین افغانستانی در تظاهرات امروز ما در شهر دهلی

جمع از محصلین افغانستانی در تظاهرات امروز ما در شهر دهلی

 

هرچی خلاف سلیقه ما بود کفر است


در افغانستان این یک نوع معلوم مسله است هر آنچی بر مزاج ما خوش نیامد خلاف دین مقدس اسلام می شود

در افغانستان این یک نوع معلوم مسله است هر آنچی بر مزاج ما خوش نیامد خلاف دین مقدس اسلام می شود

 در افغانستان آنچی که خیلی بازار گرم و پر خریدار دارد تبعیض و تعصب است زمانیکه دانشمندی از عالترین اورگان تحصیلاتی کشور های خارج با مدارک و اسنادش وارد افغانستان می شود همه می گویند این بی سواد است. وقتی یک مسلکی از تمامی آزمایشات پیش رفته ترین کشور ها موفق بدر آمده و وادر افغانستان می شود بی مسلک خوانده شده مانع کارشان می گردند وقتی قلم بدستی قلمی را برای روشن سازی اذهان مردم به صریر در می آورد می گویند این کافر شده است. های هم وطن معزیز و گرامی این ادعای های دروغین ات دیگر زمان و تاریخ اش گذشته است دیگر نمی توانی با این دروغ های بی اساس بنیادت سد پیشرفت های نسل شوی که از دیر زمانی عاشقانه و صبورانه خود شان را در این جا ها رسانیده اند سواد از نگاه تو یعنی چی؟ لنگی های چند صد متری در سر بستند و انتحاری تربیه کردن است؟ سواد از نگاه تو قلم دادن بدستان کثیف کسانی که حرمت انسانی یک ملیت را زیر پا قرار دهند؟ سواد از نگاه تو یعنی تاریخ یک قوم را نابود کردن است این است سواد تو ای با سواد کشور؟ با سواد آنکی خودش را نویسنده چندین ساله و پروفیسور و عضو اکادمی علوم افغانستان میداند ولی در مقابل رسانه های حتی قادر به دفاع از اثر دست نوشته خودش نیست این است سواد؟ مسلکی بودن از دید شما یعنی چی؟ خودتش را درست انتحار کردن؟ جان چند کودک و زن را بی گناه گرفتن؟ ماین ها را درست در کنار جاده ها جا سازی کردن؟ کافر شدن در منطق شما چگونه است؟ آنکه برای رشد زبان و فرهنگ اش تلاش می کند ویا آنکه مساجد را به آتش می کشد و کتاب الهی را آتش زده و زیر پا می کند؟ آنکه خودش را زیر نام جهاد قتل نفس می کند؟ جناب عالم و آگاه از علم دین وقتی که کتاب آسمانی در میدان وردک توسط برادران ناراضی رییس جمهور به آتش کشیده شد و بعد زیر پا ها قرار گرفت کجا بودی که فتوی کفر را بر آنها جاری می ساختی؟ آنکه دختری خورد سالی را بعد از تجاوز جنسی به قتل می رساند کجای ای عالم بی علم که فتوای دهی جزای زنا در اسلام چیست؟ آن پدری که حتی در دخترش رحم نمی کند قربانی غریزه جنسی خودش می سازد کجائی که بگوئی این مرتد کافر شده است و باید اعدام گردد؟ جناب عالم و ملا امام تکیه خانه شهر خاکی زمانی که برادران در مغاره های کوه های منطقه شان زندان های شخصی ساخته بودند و هر روز چند تن از آن زندان بانها را به شهادت می رسانیدند کجا بودی که بگویی در اسلام قتل برادر مسلمان بدست برادر مسلمان جایز نیست؟ روزی که علم مبارک را بخاطر کسب قدرت سیاسی فتوای دادند که با راکت های غول پیکر های ساخت روسیه هدف قرار دهند کجا بودید که بگوئید شما کافر شده اید و به تهدیدش می کردید که اگر محکمه عالی کشور اطلاع حاصل بکند جزایتان اعدام است؟ روزی که در قندهار و خوست مسلکی های شما مساجد را شهید ساختند کجا بودید که تکفیرش می کردید و مقابلش ایستادگی کرده عاملین اش را تهدید می کردید؟ از اینجا معلوم است که عالی جنابان هدف شان حفاظت از اسلام مقدس نیست بلکه در آسیاب دشمن آب میریزند, نه کفر است و نه حتی نزدیک به کفر بلکه بهانه آوردن است در را رشد زبان و فرهنگ ما بصراحت می گویم که هیچ سدی و هیچ نوع بهانه ای مانع رشد استعداد های خوابیده در نسل ما که تا بحال از طرف حکام قوم گرا و متعصب برای رشد آن اجازه داده نشده بود نمی تواند مانع قرار گیرد این نه تنها متوجه شما علمای بی علم است بلکه هر گروه و دسته ای که باشد آنرا نیز مخاطب است. در اینجا خیلی واضح و آشکار است که هرچی خلاف سلیقه ما بود کفر است حالا مهم نیست که آن به نفم کافر باشد یا مسلمان اینکه بر مزاخ ما خوش نمی خورد فتوای باید داد که نویسنده ویا مخترع و کاشف این مرتد شده است و همچنان این صادر کردن فتوای های بی معنی خود نشان دهنده درجه علمی ماست. خدایا! برای عالم ما علم برای دانشمند ما دانش برای مردم عامه ما تواناdی تفکیک حق و باطل را عنایت فرما تا روزی کشور عاری از تبعیض و تعصب صلح پایدار کشوری بدون مهاجر امن و با ثبات, جامعه با هم برادر و برابر تا داشته باشیم! 

 

آنچی که ما نداریم همت عمل است


قطعه خشکه که من متعلق به آن هستم همه چیز را دارد نخبه,تحلیل گر,صاحب نظر,روشن فکر,پروفیسور,آدم بیسور و همه و همه ولی با این همه ثرمایه خویش آنچی که ندارد همت عمل است در وجود مردمش.

من می توانم نقد بکنم نظر بدهم تحلیل بکنم خودم را بزرگ و نخبه بشمارم ولی اگر با این همه هیچ کاری نکنم پیام آور چیست؟
من همیشه در گفته هایم این را در ویب سایت های تحلیل و خبری گفته ام که ما کمبودی که داریم این است که ما تنها هر چیزی را بخوبی میدانیم ولی چیزی که نمیدانم طریق عمل کرد آن است, اینجاست که ما به یک بن بست بکلی مشترک بر می خوریم.

همان قصه بیدل یادم می آید که در روز با چراغ الکین می گشت پرسیدن که چرا در روز با چراغ الکین می گردی مگر دنبال چی استی؟
بیدل با خودن سردی گفت که دنبال آدم.
حالا هم ما باید دنبال مردم عمل بگردیم.
ورنه شاید عواقب ناگواری را شاهد خواهی بود.